جدول جو
جدول جو

معنی گام رفتن - جستجوی لغت در جدول جو

گام رفتن
(زَ اَ دَ کَ / کِ دَ)
تند رفتن. سرعت سیر: ارتجل الفرس، گاه رهوار و گاه گام رفت اسب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
گام رفتن
تند رفتن سریع رفتن: ارتجل الفرس گاه رهوار و گاه گام رفت اسب. (منتهی الارب)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باز رفتن
تصویر باز رفتن
دوباره رفتن، بار دیگر رفتن، بازگشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاد رفتن
تصویر یاد رفتن
صحبت کردن دربارۀ کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کام گرفتن
تصویر کام گرفتن
کنایه از به وصال کسی رسیدن و با او هم آغوشی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاز گرفتن
تصویر گاز گرفتن
عمل فرو بردن دندان در چیزی، دندان گرفتن، گاز زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرم گرفتن
تصویر گرم گرفتن
کنایه از با کسی به گرمی و محبت صحبت کردن، اظهار دوستی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(گُ تَ)
تند رفتن. سریع رفتن:
برفت گرم و به دستور گفت کز پی من
تو لشکر و بنه را رهنمای باش و بیار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ کَ / کِ دَ)
غلط رفتن. (آنندراج) :
بسی گم میروی خود را ادب کن.
چو ره گم کرده ای خضری طلب کن.
غنیمت (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از یاد رفتن
تصویر یاد رفتن
فراموش کردن از خاطر بردن نامی یا مطلبی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نام گرفتن
تصویر نام گرفتن
شهرت یافتن، مشهور و معروف شدن
فرهنگ لغت هوشیار
گیج رفتن سر کسی. دوار سر یافتن: چشمهایش جایی را نمیدید سرش گیج میرفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گم گرفتن
تصویر گم گرفتن
گم گرفتن چیزی را. معدوم انگاشتن آن را
فرهنگ لغت هوشیار
گرم گرفتن با کسی. اظهار دوستی کردن با وی معاشرت کردن: یکی دو نفر از شاگردهای تنبل با او گرم گرفتند آن هم برای اینکه از روی حل مسئله ریاضی و تکلیفهای او رو نویس بکنند
فرهنگ لغت هوشیار
گاز زدن: تا بود در تو ساکنی بر جای زلف کش گازگیر و بوسه ربای. (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گازگرفتن
تصویر گازگرفتن
دندان گرفتن، گزیدن به دندان
فرهنگ لغت هوشیار
کار کردن بعمل پرداختن کار رفته. یا کار رفتن زن بد (روسبی)، پرداختن او بعمل بد، انجام شدن کاری اجرا شدن عملی. یا کار رفتن از کسی یا چیزی. انجام شدن کار بدست او یا توسط آن: (کار از تو میرود مددی ای دلیل راه، کانصاف میدهیم وز راه اوفتاده ایم) (حافظ 2151)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلم رفتن
تصویر قلم رفتن
کلک رفتن، درسرنوشت آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب رفتن
تصویر تاب رفتن
در رنج بودن در پیچ و تاب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه رفتن
تصویر راه رفتن
قدم گشادن، قدم سنجیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز رفتن
تصویر باز رفتن
مجددا رفتن دوباره رفتن باز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک رفتن
تصویر پاک رفتن
کامل رفتن تمام رفتن پاک روب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
غلط رفتن: بسی گم می روی خود را ادب کن، تو ره گم کرده ای خضری طلب کن، (غنیمت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم رفتن
تصویر گرم رفتن
تند رفتن تیز شتافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کام رفتن
تصویر کام رفتن
کام رفتن در چیزی. تمرکز دادن آرزو و مرا بدان: (تجلی می تراود از لب جام همه در عکس ساقی میرود کام)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم گرفتن
تصویر گرم گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
کسی را مورد تفقد قرار دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گاز گرفتن
تصویر گاز گرفتن
((گِ رِ تَ))
به دندان گرفتن، دندان گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کام گرفتن
تصویر کام گرفتن
((گِ رِ تَ))
کامیاب شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راه رفتن
تصویر راه رفتن
Gait, Walk
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
Cave
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گاز گرفتن
تصویر گاز گرفتن
Bite, Pinch
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
cavar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گاز گرفتن
تصویر گاز گرفتن
morder, beliscar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از راه رفتن
تصویر راه رفتن
походка , идти
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از غار رفتن
تصویر غار رفتن
копать
دیکشنری فارسی به روسی